این مقاله نقدی است بر دیدگاه یکی از نویسندگان درباره این که علم صرف فیالجمله در دستیابی به قرائت صحیح نقش میآفریند. وی مدعی است، این علم در تعیین، ترجیح و تساوی قرائتها نقشآفرین است. به دلایلی که بیان میکنیم وی در اثبات نقش تعیینی و ترجیحی موفق نبوده است: 1. در اثبات نقش تعیینی موفق نبوده است، زیرا اولاً قاعده صرفی بهکار رفته در کلمه معایش در آیه «وَ جَعَلْنا لَکُمْ فیها مَعایِشَ» (اعراف:10؛ حجر:20) از قواعد مسلم صرفی نیست؛ زیرا درباره آن بین نحویان بصره و کوفه و مفسران و لغتشناسان اختلاف وجود دارد؛ ثانیاً قاعده صرفی بهکار رفته در کلمه معائش مخالف با قواعد مسلم صرفی نیست. بنابراین دلیلی بر تعین قرائت معایش بر معائش وجود ندارد؛ 2. در اثبات نقش ترجیحی ناموفق بوده چون صِرف این که قاعده صرفی بهکار رفته در قرائت کلمهای، به شکل قیاسی و مشهور باشد و در قرائت دیگر از همان کلمه بهصورت قیاسی و مشهور نباشد، دلیل بر ترجیح نیست. زیرا اولاً عرب آن قاعده غیرقیاسی و غیرکلی و مشهور را استعمال کرده و ما هستیم و استعمال عرب ثانیاً از نظر علم صرف دلیلی بر بطلان قاعده غیرقیاسی و ترجیح قاعده قیاسی وجود ندارد؛ ثالثاً استفاده قرآن از کلمه أساری در آیه 85 بقره که از نظر صرفی قیاسی و کلی نیست و کلمه أسری و الاسری در آیه 67 و 70 انفال بر اساس معنای أساری و أسری و معنای آیه و سیاق آیات است.
بازنشر اطلاعات | |
این مقاله تحت شرایط Creative Commons Attribution-NonCommercial 4.0 International License قابل بازنشر است. |